فرشته ای به نام زن...

چتر حمایت او را احساس میکنی زمانی که خواهر توست...

گرمای محبت او را احساس میکنی زمانی که دوست توست...

هیجان و عشق او را احساس میکنی زمانی که عاشق توست...

از خود گذشتگی او را احساس میکنی زمانی که همسر توست...

پرستش و ایثار او را احساس میکنی زمانی که مادر توست...

دعای خیر او را احساس میکنی زمانی که مادربزرگ توست...

او یک زن است...

او یک زندگی است...

به او احترام بگذار و به او عشق بورز.

تقدیر...

تقدیر تقویم افراد عادی است...

و تغییر تدبیر افراد عالی...

نگذار ذهن های کوچک متقاعدت کنند که رویاهات زیادی بزرگند...

موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن:

آنهایی که منتظر شکست تو هستند که به تو بخندند..‌‌.

آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا با تو بخندند...

حسرت...

بعضی وقتها آدمها الماس تو دست دارند بعد چشمشون به یه گردو می افته دولا میشند تا گردو رو بردارند...

الماس می افتد تو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره میدونی چی میمونه؟

یه آدم، یه دهن باز، یه گردوی پوک و یه دنیا حسرت...

مواظب الماس های زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم و بودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم...

«میم مثل مرد»

گاهی هم اینجوری فکر کنید بد نیست...

او مرد است  خوابش از تو کوتاهتر و خواب ابدیش از تو طولانی تر...

آسایش برایش مفهومش آسایش توست پس صبح تا شب در پی آسایشی است که سهمش را از عشق تو میجوید اگر آن را دریابی...

دست هایش از تو زبرتر و پهن تر است...

تا به حال به دست هایش نگاه کرده ای؟ هیچگاه بدون خراش و زخم دیده ای؟

صورتش ته ریش دارد...جای گریه کردن موهایش سفید میشود.

او با همان دستهای زبرش تو را نوازش میکند...

با همان صورت ناصاف و ناملایم تو را می‌بوسد و تو آرام میشوی...

به او سخت نگیر او را خراب نکن  او را نامرد نخوان...!

آنقدر او را با پول و ثروتش اندازه گیری نکن...!

کمی بوی تنش عرق آلود است طبیعتش اینست حواسش به بو نیست فکر نان شب است...

فقط به او نخ بده تا زمین و زمان را برایت بدوزد...

انتظار یک فنجان چای تلخ توقع زیادی نیست...

از هر مرد و نامردی هرچه شنیده و دیده در صندوقچه قلبش پنهان کرده و آمده اگر کم حرف میزند نمی‌خواهد کام تو را تلخ کند...

فقط با او روراست باش تا دنیا را به پایت بریزد...

آن مردی که صحبتش را میکنم خیلی تنهاتر از زن است...

مرد دردهایش را اشک نمی کند فرو میریزد در قلبی که به وسعت دریاست...

آری یک مرد همیشه تنهاست چرا که سنگ صبور همه است و خود شانه ای ندارد که سرش را روی آن بگذارد...

یک وقتهایی...

یک جاهایی.‌‌‌‌..

باید گفت: میم مثل مرد...