به خدا عشق بورزیم...

آهنگری بود که با وجود رنج های متعدد و بیماری؛عمیقأ به خدا عشق می ورزید. 

 

روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید:تو چگونه میتوانی خدایی را که 

 

رنج و بیماری نصیبت میکند دوست داشته باشی؟ 

 

آهنگر سر به زیر انداخت و گفت: وقتی که میخواهم وسیله ای آهنی بسازم یک تکه آهن را در  

 

کوره قرار میدهم.سپس آن را روی سنگدان میگذارم و میکوبم تا به شکل دلخواهم درآید. 

 

اگر به صورت دلخواهم در آمد میدانم که وسیله مفیدی خواهد بود اگر نه آن را کنار میگذارم. 

 

همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که خدایا! مرا در کوره های 

 

رنج قرار ده اما کنار نگذار!