امید...

با امید؛طلوع آفتاب را طلایی تر و غروبش را رنگین تر میبینی. 

 

با امید؛مهر اطرافیان را بیشتر درک میکنی. 

 

با امید؛از غم دیگران غمگین و از شادی آنها خرسند میشوی. 

 

با امید؛از وقوع حوادث نمیترسی و در هنگام بروز واقعه ای دست وپایت را کمتر گم میکنی. 

 

با امید؛بیشتر به دیگران اعتماد میکنی. 

  

با امید؛خوشبینانه تر به دنیا و اتفاقات آن نگاه میکنی و عینک بدبینی را از چشمانت برمیداری. 

  

با امید؛خیلی از وقایع روزانه از بدی به خوبی تغییر حالت میدهند.  

 

تنها کافیست که به قلبت اجازه دهی امید را درون خود جای دهد.  

 

سی ثانیه پای صحبت برایان دایسون...

فرض کنید زندگی همچون یک بازی است.قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در 

 

آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید.جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده 

 

و باقی آنها شیشه ای هستند.پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین؛ 

 

دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد.اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد کاملا شکسته و خرد 

  

میشوند.او در ادامه میگوید:آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده‌‌‌؛سلامتی؛دوستان و روح 

 

خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است.کار را بر هیچ یک از عوامل فوق ترجیح ندهید چون  

 

 همیشه کاری برای کاسبی وجود دارد ولی دوستی که از دست رفت دیگر برنمیگردد؛ 

 

 خانواده ای که از هم پاشید دیگر جمع نمیشود؛سلامتی از دست رفته باز نمیگردد و روح آزرده  

 

دیگر آرامشی ندارد...